از یکشنبه ذهنم درگیر حرفای دکتره.
خیلی سخت بود واسم اینکه دکتر دوباره زل بزنه به پروندم و حرفایی با مضمون "سخته"،"طول میکشه"،"چیزی تغییر نکرده" بگه.
دقیقا از همون روز تا امروز حرف یه کار پزشکی رو میزدم و سعی در راضی کردن خانوادم داشتم که خودمم از موفقیتش اطمینان ندارم.‌‌
بهم میگن این همه صبر کردی و زحمت کشیدی یکم دیگه صبر کن بالاخره تمام میشه.
درسته.یکم بی طاقت شدم.


باشه.
هنوز هم صبر میکنم و این مشکلی که برای من غیرژنتیکی و بی سابقه تو خانواده ست و دلایلش به ظاهر پیش پا افتاده ست اما دنیایی رو تغییر داد و همین باعث میشه که یقین پیدا کنم که یه لطف از خداوندمه رو به خود خدا میسپرم‌‌.تمام.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

nezamevazifee بارنگـ سوالات تستی ارتینگ(امتحانات پایانی) اسلام نیوز پرتال آهنگسازان و صدابرداران Leslie Zach زبان قرآن چه دلرباست موسیقی آموزش علوم کامپیوتر