《معلمی ، شاگردان زیادی داشتاما از نظر اخلاقی ، وی فردی تندخو بود؛بچه ها را خیلی اذیت میکرد و بچه ها هم دلخوشیشان این بود که برای یک روز هم که شده ، از دست این معلم خلاص بشوند و درس را تعطیل کنند.
لذا باهم نشستند و نقشه ای کشیدند.
فردا که به کلاس آمدند ، هنگامی که معلم وارد شد ، یکی از بچه ها به معلم سلام کرد و گفت : "جناب معلم! خدا بد ندهد . مثل اینکه مریض هستید ، کسالتی دارید؟ "
معلم جواب داد:"نه کسل نیستم؛برو بشین" او رفت نشست.
شاگرد دیگر آمد و گفت: جناب معلم! رنگ و رویتان امروز پریده ، خدای نکرده کسالتی دارید؟"
معلم این دفعه یکه خورد و یواش تر گفت:"برو بشین سرِ جایت"
سومی آمد و همان مضمون را تکرار کرد.معلم وقتِ جواب دادن ، صدایش شُل تر شد و تردید کرد که شاید من مریض هستم.! کم کم چهارمی ، پنجمی ، ششمی و هر بچه ای آمد ، همان مطلب را تکرار کرد.
سرانجام امر بر معلم مشتبه شد و گفت:" بلی گویا امروز حالم خوش نیست!" : )
بچه ها وقتی که اقرار گرفتند که او ناخوش است ، گفتند:" آقا معلم اجازه بدهید تا امروز ، شوربایی برایتان تهیه کنیم و از شما پرستاری نماییم" ^__^
کم کم معلم واقعاً مریض شد و رفت دراز کشید و شروع کرد به ناله کردن و به بچه ها گفت:"برخیزید و به منزل برویدامروز ناخوش هستم و نمیتوانم درس بدهم!" : )))
بچه ها که همین را میخواستند ، همگی از خداخواسته ، مکتب را رها کردند و دنبال تفریح و بازی خودشان رفتند : )
تعلیم و تربیت در اسلام نوشته ی شهید مطهری/ص ۲۸ و ۲۹
البته آنچه ذکرشد، یک تمثیل است از مرحوم ملای رومی در مثنوی.اما به عنوان یک واقعیت اجتماعی نیز قابل تجربه است.زیرا اکثر ملاکهای خوب و بد را قضاوتهای عامه ی مردم و تبلیغات مکرر تعیین میکند و بسیاری از تقلیدهای نا به جا در آداب و عادات و رسومات فردی و اجتماعی ، در اثر القائات و تلقیناتی است که اعمال میشود.و مقاومت در برابر این قضاوتها و تلقینات، جز با عقلی هدایت شده و روحیه ای قوی در سایه ی تعالیم اسلام ، میسر نیست.
حکایتها و هدایتها در آثار استاد شهید مطهری از محمدجواد صاحبی/ص ۲۸۳ 》
~¤روز معلم مبارک ¤~
سلامتی اون معلمی که سرِ کلاسش به بهانه ی روز معلم ، واسه خودمون جشن پایان سال گرفتیم و کل کلاس نشستیم جلوش همبرگر خوردیم و ایشون نشست نگاهمون کرد چون یادمون رفته بود برای اونم سفارش بدیم : ))) (البته دقیقتر که فکر میکنم میبینم حقش بود ×_× )
درباره این سایت